کلبه کوچک سامیار

روزهای آخر

نفس مامانی امروز که ٢٨ اسفنده رفتم پیش خانم دکتر مهجوری که تاریخ دقیق زایمانو بهم بگه .. هم استرس داشتم هم بی تاب به دنیا اومدنت بودم و هم راستشو بخوای خییییلی میترسم از عمل زایمان همش دلم میخواد دست بابایی توو دستام باشه وقتی عملم میکنن..   یعنی میشه اجازه بدن ؟؟؟؟ یکی دیگه از قشنگترین روزهای زندگیم معلوم شد چه روزیه ... ٥ فروردین ١٣٩٣ که جیگرطلامو میبینم . آآآآآآآآآآآخ جووووووووووووون از الان دارم صدم ثانیه ها رو هم میشمارم تا روز ٥ فروردین برسه . فعلا بای بای مامانی . خیلی خسته شدم از صبح آخه هزار ماشالله سنگین شدی دیگه توو دل مامانی قربونت برم.   ...
28 اسفند 1392

تاریخی ترین روز..

قراره فرشته کوچولوی ما تو تاریخ  " پنجم فروردین ماه نود و سه "  مهمون ما و این دنیا بشه .. اینجا میخوام برای پسرم  "سامیار" بنویسم که با هر لحظه از بودنش خدا رو نزدیکتر از قبل احساس میکنم..      ...
23 اسفند 1392

مادر

و چه زیباست این حس مادر بودن و چه غرور انگیز است که فقط خودت میتونی این حس رو تجربه  کنی  نه کس دیگه ای.. حتی پدر که الان توی قلبته و اون هم عاشق نوزادشه... اما این لحظه ها رو تجربه نمیکنه و این افتخار فقط به تو داده شده یعنی : مادر   ...
9 اسفند 1392
1